Latest posts by صدیقه فراهانی (see all)
- آن سوی اتیسم - آذر ۲۰, ۱۳۹۶
- افراد مبتلا به استرس، اضطراب و سایر مشکلات مرتبط با سلامت روانی کمک می کند تا خواب بهتری در شب داشته باشند. - اردیبهشت ۱۶, ۱۳۹۶
- در کودکان دارای اتیسم ، ای دی اچ دی و اختلال وسواس اجباری تغییرات مشترک مغزی یافت شد - مرداد ۱۵, ۱۳۹۵
نگرش ما به این عزیزان و نگرش آنها به ما.
ما به این عزیزان می گوییم متفاوت با دیگران.
۱-آیا تا حالا یک بار از خودمان پرسیدیم که آنها در باره ما چه فکر می کنند؟
۲-در پاسخ به این پرسش چه چیزی را حدس زده ایم؟
چند سال پیش وقتی که قایقی را از یک شرکت تفریحی در کنار رودخانه ای اجاره کرده بودیم.همین که خواستیم سوار آن بشویم.احسان اصلا نمی خواست سوار آن بشود.و بطور وحشتناکی جیغ می کشید.و ما از این کار او بشدت ناراحت و سردرگم بودیم.
در این حین یک آقا پسری که مسئول آموزش استفاده از قایق بود آمد جلو و مودبابه گفت نگران نباشید من هم یک اوتیستیک هستم.و او به ما گفت پسر شما در ادراک خودش احساس خطر می کند و به شما اعتماد ندارد.و راه حل این کار را این می دانست که هر کدام از ما یک بار به تنهایی و یک بار همگی یواش یواش پایمان را کم کم روی قایق بگذاریم و بیاییم بیرون تا اینکه کلا وارد قایق بشویم و دو باره بیاییم بیرون تا اعتماد و احساس امن بودن به ایشان دست بدهد.
این فرصت خوبی برای من شد.هنگامی که با ما سوار قایق شد تا به ما بطور عملی نحوه استفاده و کنترل کردن قایق در یک رودخانه با جریان آب تقریبا شدید بدهد.من و خانمم بشدت می ترسیدیم این پسر که به گفته خودش اوتیستک است ما را به کشتن می دهد.پس از دو سه دقیقه دیدم بسیار بسیار حرفه ای و مسلط است.
فرصت را غنیمت شمردم و شروع به سوالاتی زیادی کردم.
می گفت قبلا اوتیستیک شدید بوده اعضای خانواده اش را گاز می گرفته و مشگون می گرفته و …..و بعد از چند سال خوب شده ولی باز بعضی از عوارض اوتیسم در او کاملا مشخص بود.
می گفت بمدت ۱۸ سال نمی توانسته شلوار جین بپوشد وبرایش آزار دهنده بوده و پدر ویا مادرش بارهااز او می خواستند که شلوار جین بپوشد و او شدیدا مقاومت می کرده.ولی حالا دیگر مشگلی با شلوار جین ندارد و آنروز هم که ما او را دیدیم شلوار جین به تن داشت.
وقتی از او پرسیدم آن روزها که پوشیدن این شلوار برایت راحت نبود چه احساسی داشتی ودر مورد پدر ومادرت چطور قضاوت می کردی؟
می گفت اگر شما یگ گونی برای ساعت ها بسرتان بگذارید چقدر برایتان آزاردهنده است برای من هم آنموقع این جوری بود.
همه اش با خودم می گفتم چقدر پدر و مادرم متفاوت هستند و چقدر کارهای مسخره و بی معنی انجام می دهند.
و می گفت از بعضی از دوستانش هم که در شرایط مشابه او بودند ،سئوال کرده وآنها همینطور فکر می کردند.
من باز با افراد دیگر اوتیستیک که صحبت می کردم آنها هم تقریبا همان پاسخ را می دادند.
آری دوستان ما هم برای ابنها متفاوت هستم و بسیاری ار کارهایمان برای این عزیزان غیر قابل قبول و عجیب می باشد.
ما باید در شرایط مختلف برای احساس امن بودن و جلب اعتماد عزیزانمان صبور بوده و تلاش مضاعفی و راه های مختلفی را بیازماییم. و امید داشته باشیم که زمان به ما کمک زیادی خواهد کرد.و چه بسا عزیزان ما بطور فوق العاده ای پیشرفت کنند و خوب شوند.چون ما اصلا نمی دانیم حدس بزنیم مثلا بعد از چند سال فر زندمان در چه مرحله از پیشرفت خواهند بود.
تجربه شخصی خودم به من ثابت کرده است گذشت زمان کمک زیادی به پیشرفت احسان کرده است.