شما اینجا هستید: خانه » نمانوشت

بایگانی دسته بندی ها : نمانوشت

اشتراک به خبردهی

نما نوشت

10247217_382576975213889_4129066322756647196_nبخشی از کتاب " متفاوت اما نه کمتر " اثر تمپل گراندین ، کوتاه اما بسیار جذاب .این نکته ای که اینجا توضیح میده تو فیلمش به خوبی به نما یش گذاشته شده . وقتی کسی کلمه‌ای می گوید من در تصور خود تصاویری می بینم . من برای فکرکردن باید تصویر های ذهنی دیداری داشته باشم . وقتی جوانتر بودم کتابخانه تصویرهای ذهنی در سرم خیلی کوچکتر بود ، بنابراین مجبور بودم برای درک مفاهیم جدید از نمادهای دیداری استفاده کنم . در دبیرستان برای اینکه فکر کردن درباره آینده را بفهمم از سمبل " در " استفاده می کردم . بعد از دبیرستان برای فکر کردن در باره آینده ام ، تمرین کردم تا از یک در واقعی که سمبل آینده من بود رد شوم . بدون سمبل در درک آینده ام برایم بسیار انتزاعی بود .

Screenshot_2014-10-07-13-18-19

IMG-1402330831568-V

IMG-1401991328824-V

Screenshot_2014-08-04-16-01-05

همیشه برام سوال بوده که چطور باید همدردی کنم و وقتی کسی برام از ناراحتیش میگه یا ناامیدی من ناراحت می شم اما نمی تونم حرفی بزنم یا واکنشی نشون بدم و فقط سکوت محض می کنم و به حرفاش گوش می دم. یه بار دوستم از ناراحتیاش+نگرانیش توی قبولی تو کنکور میگفت که من هیچی نمی گفتم ولی دقت می کردم به حرفاش که دوستم گفت رضا یه چیزی بگو دیگه یه دلداری و امیدی بده!

Screenshot_2014-08-04-16-01-19

اکنون پس از ۶ ماه است که تازه متوجه شده ام که طبقه ی ساختمان مسکونی مان ۳ واحدی است چرا که پیش از آن، دو واحدی می پنداشتمش +فراموشی ام درباره ی کارهایی که به بنده محول می گردد. حفره های کانال کولر و تعداد کاشی های اتاق و تعداد اضلاعشان و تعداد سیلاب های عبارات افراد و هم چنین زمان دقیق قرارها و ملاقات ها و کارهای گذشته ام را خوب به خاطر می سپارم.

Screenshot_2014-08-04-16-01-35

مثلا همین که پدرم توی کارای فنی که کمک ازم میخاست و دقیق و غ مبهم حرف نمی زد باعث می شد ندونم چی کار باید کنم و همین باعث میشد درست کار رو انجام ندم مثلا وقتی ازم پیچی گوشتی می خواست، نمی گفت که از کدوم طرفش بهش بدم و این باعث می شد از اون طرفی که تیزه بدم و بعدش گله می کرد یا می گفت چسب نواری رو رو نگه دار نمی گفت با کدوم دستم نگهش دارم و بعدش چیکارش کنم که این باعث شد یه بار با لحن بدی بهم بگه ی ذره قط عرضه می خاد… یا وقتی یه راننده ی بداخلاق بهم پولی رو می ده خورد کنم ولی حرف نمی زنه که به چه اسکناس هایی خوردش کنم و باقیش رو به کی بدم باعث شده ی راننده ای سر این مساله بهم فحش و بد و بی راه بده.

 

 

Screenshot_2014-08-04-16-00-41

 

همیشه تو حرف زدنم با آدما به ی نقطه خیره میشم و این باعث میشه مسخرم کنند! نمیتونم به چشم کس مستقیم نگاه کنم چون واقعا بهم فشار میاره و انرژی زیادی ازم می گیره و وقتی با کسی صحبت کنم، اگر به چشاماش نگاه کنم اونوقت نمیتونم تمرکزمو بذارم رو حرفاش و اگه تمرکزم رو بذارم رو حرفاش، نمیتونم تمرکزمو بذارم رو نگاه به چشماش. اصلا نمیتونم هنگام صحبت توی موقعیتهای مختلف، هی چشم و ابرو و صورتمو تکون بدم و از اون طریق احساسمو نشون بدم

 

ب._0(1)

،_0

Scroll To Top